در مدح سلطان مرادخان گوید

حبذا مرز و بوم دارالمرز که به خلد از شرف مقابل شد
چه شرف این که چون ز اقبالش لطف پروردگار شامل شد
میر سلطان مرادخان آن جا از سپهر وجود نازل شد
خاتم ملک کرد چون در دست حاتم او را کمینه سایل شد
در عموم رسوم معدلتش رسم ظلم از زمانه زایل شد
قصه کوته عروس دولت را عقد بند آن خدیو عادل شد
بعد از آن داد ایزدش خلفی که به عهد شباب کامل شد
چو خلف آن نتیجه‌ی اقبال کز شرف قبله‌ی قبایل شد
حضرت میرزا محمد خان که سرو سرور اماثل شد
هم طرازنده‌ی مجالس گشت هم فروزنده‌ی محافل شد
چون برای بقای نسل شریف طبع آن مه به زهره مایل شد
زان محیط جلال هم گوهری متوجه به سوی ساحل شد
چه گوهر آن که در بهای دو کون قیمتش صد خزانه فاضل شد
وارث ملک میرشاهی خان که به شاهیش دهر قایل شد
حاصل آن ماه افتاب نژاد چون به ملک وجود واصل شد
بهر سال ولادتش گفتم ماهی از آفتاب حاصل شد