صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
|
|
این دل خسته مجروح مرا جان آرند
|
عاشقان نقش خیال تو چو بینند به خواب
|
|
ای بسا سیل که از دیده گریان آرند
|
خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما
|
|
ساقیان دست تو گیرند و به مهمان آرند
|
صوفیان طاق دو ابروی تو را سجده برند
|
|
عارفان آنچ نداری بر تو آن آرند
|
چشم شوخ تو چو آغاز کند بوالعجبی
|
|
آدم کافر و ابلیس مسلمان آرند
|
بت پرستان رخ خورشید تو را گر بینند
|
|
بر قد و قامت زیبای تو ایمان آرند
|
شمهای گر ز تو در عالم علوی برسد
|
|
قدسیان رقص بر این گنبد گردان آرند
|
گر بدین عاشق دلسوخته مسکینی
|
|
شکری زان لب چون لعل بدخشان آرند
|
جان و دل هر دو فدای شکرستان تو باد
|
|
آب حیوان چو از آن چاه زنخدان آرند
|
شمس تبریز اگر بلبل باغ ارمی
|
|
باش تا قوت تو از روضه رضوان آرند
|