هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد
|
|
گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد
|
همچو پره و قفل من چون جفت گردم با کسی
|
|
همچو مرغ کشته آن دم پرم از من برکشد
|
کفر و دین عاشقانش هم رقوم عشق اوست
|
|
حاش لله کان رقم بر طایفه دیگر کشد
|
چون گشاید باگشادم چون ببندد بستهام
|
|
گوی میدان خود کی باشد تا ز چوگان سر کشد
|
همچو ابراهیم گاهم جانب آتش برد
|
|
همچو احمد گاهم از آتش سوی کوثر کشد
|
گویی آتش خوشتر آید مر تو را یا کوثرش
|
|
خوشترم آنست کان سلطان مرا خوشتر کشد
|
آب و آتش خوشتر آمد رنج و راحت داد اوست
|
|
زین سببها ساخت تا بر دیدهها چادر کشد
|
دوست را دشمن نماید آب را آتش کند
|
|
ممنی را ناگهان در حلقه کافر کشد
|
سرخوشان و سرکشان را عشق او بند و گشاست
|
|
سرکشان را موکشان آن عشق در چنبر کشد
|
بر حذر باید بدن گر چه حذر هم داد اوست
|
|
آن حذر او داد کز بهر بچه مادر کشد
|