گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
|
|
ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد
|
گر بزد ناداشت زخمی از سر مستی چه باک
|
|
ور ز طراری ربودم رخت طراری چه شد
|
ور یکی زنبیل کم شد از همه بغداد چیست
|
|
ور یکی دانه برون آمد ز انباری چه شد
|
ای فلک تا چند از این دستان و مکاری تو
|
|
گر یکی دم خوش نشیند یار با یاری چه شد
|
گوییم از سر او ناگفتنیها گفتهای
|
|
چند گویی چند گویی گفتهام آری چه شد
|
گر میان عاشق و معشوق کاری رفت رفت
|
|
تو نه معشوقی نه عاشق مر تو را باری چه شد
|
از لب لعلش چه کم شد گر لبش لطفی نمود
|
|
ور ز عیسی عافیت یابید بیماری چه شد
|
گر براتست امشب و هر کس براتی یافتند
|
|
بی خطی گر پیشم آید ماه رخساری چه شد
|
شمس تبریزی اگر من از جنون عشق تو
|
|
برشکستم عاشقان را کار و بازاری چه شد
|