شب رفت حریفکان کجایید | شب تا برود شما بیایید | |
از لعل لبش شراب نوشید | وز خنده او شکر بخایید | |
چون روز شود به هوشیاران | زین باده نشانه وانمایید | |
در جیب شما چو دردمیدند | عیسی زایید اگر بزایید | |
بی هشت بهشت و هفت دوزخ | همچون مه چهارده برآیید | |
یک موی ز هفت و هشت گر هست | این خلوت خاص را نشایید | |
مویی در چشم نیست اندک | زنهار که سرمهای بسایید | |
چون چشم ز موی پاک گردد | در عشق چو چشم پیشوایید | |
در عشق خدیو شمس تبریز | انصاف که بیشما شمایید |