ساقی زان می که می‌چریدند

ساقی زان می که می‌چریدند بفزای که یارکان رسیدند
مهمان بفزود می بیفزا زان خنب که اولیا چشیدند
زان می که ز بوش جمله ابدال در خلق پدید و ناپدیدند
ای ساقی خوب شکرلله کان روی نکوت را بدیدند
ای آتش رخت سوز عشاق در عشق تو رخت‌ها کشیدند
ای پرده فروکشیده بنگر کز عشق چه پرده‌ها دریدند