دوش از بت من جهان چه میشد
|
|
وز ماه من آسمان چه میشد
|
در پیش رخش چه رقص میکرد
|
|
وز آتش عشق جان چه میشد
|
چشم از نظرش چه مست میگشت
|
|
وز قند لبش دهان چه میشد
|
از تیر مژه چه صید میکرد
|
|
وان ابروی چون کمان چه میشد
|
میشد که به لاله رنگ بخشد
|
|
ور نی سوی گلستان چه میشد
|
آن لحظه به سبزه گل چه میگفت
|
|
وز نرگسش ارغوان چه میشد
|
جز از پی نور بخش کردن
|
|
بر چرخ دوان دوان چه میشد
|
گر زانک نه لطف بیکران داشت
|
|
آن ماه در این میان چه میشد
|
بنمود ز لامکان جمالی
|
|
یا رب که از او مکان چه میشد
|
بگشاد نقاب بینشانی
|
|
وین عالم بانشان چه میشد
|
شب رفت و بماند روز مطلق
|
|
وین عقل چو پاسبان چه میشد
|
از دیده غیب شمس تبریز
|
|
این دیده غیب دان چه میشد
|