ز رویت دسته گل میتوان کرد
|
|
ز زلفت شاخ سنبل میتوان کرد
|
ز قد پرخم من در ره عشق
|
|
بر آب چشم من پل میتوان کرد
|
ز اشک خون همچون اطلس من
|
|
براق عشق را جل میتوان کرد
|
ز هر حلقه از آن زلفین پربند
|
|
پر گردن کشان غل میتوان کرد
|
تو دریایی و من یک قطره ای جان
|
|
ولیکن جزو را کل میتوان کرد
|
دلم صدپاره شد هر پاره نالان
|
|
که از هر پاره بلبل میتوان کرد
|
تو قاف قندی و من لام لب تلخ
|
|
ز قاف و لام ما قل میتوان کرد
|
مرا همشیره است اندیشه تو
|
|
از این شیره بسی مل میتوان کرد
|
رهی دورست و جان من پیاده
|
|
ولی دل را چو دلدل میتوان کرد
|
خمش کن زان که بیگفت زبانی
|
|
جهان پربانگ و غلغل میتوان کرد
|