کسی که غیر این سوداش نبود | ز ذوق ماش یاد ماش نبود | |
مثال گوی در میدان حیرت | دوان باشد اگر چه پاش نبود | |
وجودی که نرست از سایه خوش | پناه سایه عنقاش نبود | |
نماید آینه سیمای هر کس | ازیرا صورت و سیماش نبود | |
به روزی صد هزاران عیب و خوبی | بگوید آینه غوغاش نبود | |
ندارد آینه با زشت بغضی | هوای چهره زیباش نبود | |
دهانی زین شکر مجروح گردد | که دندانهای شکرخاش نبود | |
به پرهای عجب دل برپریدی | ولیک از دام او پرواش نبود | |
برو چون مه پی خورشید میکاه | که بیکاهش جمال افزاش نبود |