حسبةلله شاها یا به بخشش یا به خیر
|
|
یا بوجه بیع آن درهای فرد شاهوار
|
کز پی مدحت ز بحر خاطر آوردم برون
|
|
کاول از غرقاب بحر دام خود بیرونم آر
|
گر به آن ارزم که در اصلم خریداری کنی
|
|
اصل و فرعم را بخر وآن گه به لطف خود سپار
|
ورنه قصد خیر کن ای قبله نزدیک و دور
|
|
وز سر من حالیا شر محصل دور دار
|
حیف باشد چون منی که اوقات خود در مدح تو
|
|
صرف نتواند نمود از فاقه یک جزو از هزار
|
گر بمانم بینی از نظمم به آن درگه روان
|
|
کاروانهای جواهر را قطار اندر قطار
|
ور نمانم روزگار شه بماند کانچه من
|
|
گفتم اول هم ندارد ثانی اندر روزگار
|
سالها ننگ از مسمی داشت اسم محتشم
|
|
وین زمان هم دارد ای دارای خورشید اشتهار
|
از هوای کار میآید ولیکن بوی این
|
|
کاندرین عهد این مسمی را شود از اسم عار
|
کی بود کی خسروا کز بحر طبع موج زن
|
|
کی بود کی سرو را کز ابر فیض فکر بار
|
بر دل جوهر شناست بشمرم در و گهر
|
|
وز کف دریا خواصت پر کنم جیب و کنار
|
تا پی ضبط حساب دهر باشد در جهان
|
|
سال و مه را دخل در ساعات و در برج اعتبار
|
بر قیاس دهر باشی ای شه صاحبقران
|
|
سالهای بیقیاس و قرنهای بیشمار
|