ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد
|
|
وان یوسف چون شکر ناگه ز سفر آمد
|
روح آمد و راح آمد معجون نجاح آمد
|
|
ور چیز دگر خواهی آن چیز دگر آمد
|
آن میوه یعقوبی وان چشمه ایوبی
|
|
از منظره پیدا شد هنگام نظر آمد
|
خضر از کرم ایزد بر آب حیاتی زد
|
|
نک زهره غزل گویان در برج قمر آمد
|
آمد شه معراجی شب رست ز محتاجی
|
|
گردون به نثار او با دامن زر آمد
|
موسی نهان آمد صد چشمه روان آمد
|
|
جان همچو عصا آمد تن همچو حجر آمد
|
زین مردم کارافزا زین خانه پرغوغا
|
|
عیسی نخورد حلوا کاین آخر خر آمد
|
چون بسته نبود آن دم در شش جهت عالم
|
|
در جستن او گردون بس زیر و زبر آمد
|
آن کو مثل هدهد بیتاج نبد هرگز
|
|
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد
|
در عشق بود بالغ از تاج و کمر فارغ
|
|
کز کرسی و از عرشش منشور ظفر آمد
|
باقیش ز سلطان جو سلطان سخاوت خو
|
|
زو پرس خبرها را کو کان خبر آمد
|