گر آتش دل برزند بر ممن و کافر زند
|
|
صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند
|
عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان شود
|
|
آن گوهری کو آب شد آب بر گوهر زند
|
پیدا شود سر نهان ویران شود نقش جهان
|
|
موجی برآید ناگهان بر گنبد اخضر زند
|
گاهی قلم کاغذ شود کاغذ گهی بیخود شود
|
|
جان خصم نیک و بد شود هر لحظهای خنجر زند
|
هر جان که اللهی شود در لامکان پیدا شود
|
|
ماری بود ماهی شود از خاک بر کوثر زند
|
از جا سوی بیجا شود در لامکان پیدا شود
|
|
هر سو که افتد بعد از این بر مشک و بر عنبر زند
|
در فقر درویشی کند بر اختران پیشی کند
|
|
خاک درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند
|
از آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دل
|
|
تو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سر زند
|
تو خدمت جانان کنی سر را چرا پنهان کنی
|
|
زر هر دمی خوشتر شود از زخم کان زرگر زند
|
دل بیخود از باده ازل میگفت خوش خوش این غزل
|
|
گر می فروگیرد دمش این دم از این خوشتر زند
|