خانه دل باز کبوتر گرفت
|
|
مشغله و بقر بقو درگرفت
|
غلغل مستان چو به گردون رسید
|
|
کرکس زرین فلک پر گرفت
|
بوطربون گشت مه و مشتری
|
|
زهره مطرب طرب از سر گرفت
|
خالق ارواح ز آب و ز گل
|
|
آینهای کرد و برابر گرفت
|
ز آینه صد نقش شد و هر یکی
|
|
آنچ مر او راست میسر گرفت
|
هر که دلی داشت به پایش فتاد
|
|
هر که سر او سر منبر گرفت
|
خرمن ارواح نهایت نداشت
|
|
مورچهای چیز محقر گرفت
|
گر ز تو پر گشت جهان همچو برف
|
|
نیست شوی چون تف خود درگرفت
|
نیست شو ای برف و همه خاک شو
|
|
بنگر کاین خاک چه زیور گرفت
|
خاک به تدریج بدان جا رسید
|
|
کز فر او هر دو جهان فر گرفت
|
بس که زبان این دم معزول شد
|
|
بس که جهان جان سخنور گرفت
|