من سر نخورم که سر گرانست
|
|
پاچه نخورم که استخوانست
|
بریان نخورم که هم زیانست
|
|
من نور خورم که قوت جانست
|
من سر نخوهم که باکلاهند
|
|
من زر نخوهم که بازخواهند
|
من خر نخوهم که بند کاهند
|
|
من کبک خورم که صید شاهند
|
بالا نپرم نه لک لکم من
|
|
کس را نگزم که نی سگم من
|
لنگی نکنم نه بدتکم من
|
|
که عاشق روی ایبکم من
|
ترشی نکنم نه سرکهام من
|
|
پرنم نشوم نه برکهام من
|
سرکش نشوم نه عکهام من
|
|
قانع بزیم که مکهام من
|
دستار مرا گرو نهادی
|
|
یک کوزه مثلثم ندادی
|
انصاف بده عوان نژادی
|
|
ما را کم نیست هیچ شادی
|
سالار دهی و خواجه ده
|
|
آن باده که گفتهای به من ده
|
ور دفع دهی تو و برون جه
|
|
در کس زنان خویشتن نه
|
من عشق خورم که خوشگوارست
|
|
ذوق دهنست و نشو جانست
|
خوردم ز ثرید و پاچه یک چند
|
|
از پاچه سر مرا زیانست
|
زین پس سر پاچه نیست ما را
|
|
ما را و کسی که اهل خوانست
|