صدایی کز کمان آید نذیریست
|
|
که اغلب با صدایش زخم تیریست
|
مثر را نگر در آب آثار
|
|
کاثر جستن عصای هر ضریریست
|
پس لا تبصرونت تبصرونیست
|
|
بصر جستن ز الهام بصیریست
|
تو هر چه داری نه جویانش بودی
|
|
طلبها گوش گیری و بشیریست
|
چنان کن که طلبها بیش گردد
|
|
کثیرالزرع را طمع وفیریست
|
مشو نومید از ظلمی که کردی
|
|
که دریای کرم توبه پذیریست
|
گناهت را کند تسبیح و طاعات
|
|
که در توبه پذیری بینظیریست
|
شکسته باش و خاکی باش این جا
|
|
که میجوید کرم هر جا فقیریست
|
کرم دامن پر از زر کرد و آورد
|
|
که تا وا میخرد هر جا اسیریست
|
عزیزی بخشد آن کس را که خواریست
|
|
بزرگی بخشد آن را که حقیریست
|
که هستی نیستی جوید همیشه
|
|
زکات آن جا نیاید که امیریست
|
ازیرا مظهر چیزیست ضدش
|
|
از این دو ضد را ضد خود ظهیریست
|
تو بر تخته سیاهی گر نویسی
|
|
نهان گردد که هر دو همچو قیریست
|
بود فرقی ز تری تا ترست خط
|
|
چو گردد خشک پنهان چون ضمیریست
|
خمش کن گر چه شرحش بیشمارست
|
|
طبیعتها عدو هر کثیریست
|