ببستی چشم یعنی وقت خوابست | نه خوابست آن حریفان را جوانست | |
تو می دانی که ما چندان نپاییم | ولیکن چشم مستت را شتابست | |
جفا میکن جفاات جمله لطفست | خطا میکن خطای تو صوابست | |
تو چشم آتشین در خواب میکن | که ما را چشم و دل باری کبابست | |
بسی سرها ربوده چشم ساقی | به شمشیری که آن یک قطره آبست | |
یکی گوید که این از عشق ساقیست | یکی گوید که این فعل شرابست | |
می و ساقی چه باشد نیست جز حق | خدا داند که این عشق از چه بابست |