گر اثر را از مثر دور خواهی تا به حشر
|
|
بیضهی ابیض نگیرد رنگ در دریای نیل
|
در کف ساقی بزمت شد مزید عقل و هوش
|
|
رطل مرد افکن که آمد عقل عالم را مزیل
|
من که چون قربانی تیغ خلیل اندر ازل
|
|
داشتم در سر که در قربانگهت کردم قتیل
|
منت ایزد را که بر وفق مراد خویشتن
|
|
زود در خیل فدائی گشتگان گشتم دخیل
|
وز دل پر آتشم زد چشمهی مهر تو سر
|
|
آن چنان کز قعر دوزخ سر برآرد سلسبیل
|
سرو را بی آن که سازی در نظم محتشم
|
|
گوشوار گوش دراک از کثیر و از قلیل
|
قیمتش ارسال کردی خانهات آباد باد
|
|
وز خدایت هم به این احسان جزائی بس جزیل
|
تا بود ظل طویل الذیل سلطان نجوم
|
|
بر جهان گسترده و مبسوط و ممدود و ذلیل
|
سایهی اقبال و احسان تو بادا مستدام
|
|
برغنی و بر فقیر و بر عزیز و بر ذلیل
|
بر فلک بهر تو بادا کوس دولت پر صدا
|
|
وز برای دشمنانت بر زمین طبل رحیل
|
ز آتش کید سپهرت دارد ایمن آن که گشت
|
|
مانع گرم اختلاطیهای آتش با خلیل
|