داد کوشش اندر عزت مور ذلیل
|
|
سامی القاب سلیمان منزلت سلطان خلیل
|
کعبهی حاجات کز حاجت گشاده بر درش
|
|
از دو عالم صد طریق و صد صراط و صد سبیل
|
هم به بخشش بیمثابه هم بریزش بیهمال
|
|
هم به همت بیمثال هم به احسان بیعدیل
|
بر صراطی چون دم شمشیر آسان بگذرد
|
|
نور او گر کور مادرزاد را گردد دلیل
|
اهل خلد از اهل دوزخ آب خواهند ار کند
|
|
سلسبیل لطف او یک رشحه بر دوزخ سبیل
|
شیر در پستان نهد بهر جنین سر در رحم
|
|
رازق واسع کند در رزق اگر او را کفیل
|
پاس او تاوان ز عزرائیل گیرد تا ابد
|
|
مردگان در دعوی جان گر کنند او را وکیل
|
نرگس اعمی ببیند روز بر گردون سها
|
|
حکمت او چون برد بیرون علل را از علیل
|
حدت طبعش شود بالفرض اگر کافور کار
|
|
در هوای زمهریر از وی دماند زنجبیل
|
نی دل و نی دین بماندنی روان نی عقل و هوش
|
|
گر قبول او فتد ماکان من هذاالقبیل
|
ای به مصر آفرینش آفریده ذوالجلال
|
|
سیرت ذات تو را چون صورت یوسف جمیل
|
شکوه ناکند از تو جمعی کز گریبان سخا
|
|
هر که در عهد تو سر بر زد فلک خواندش بخیل
|
از عناصر میل آتش میکند هر شب شهاب
|
|
تا کشد بر دیده کج بین اعدای تو میل
|
خصم الکن گز حدیث شکرینت زر دروست
|
|
در مزاجش گشته شیرینی به صفرا مستحیل
|
پشه ز امداد تو شاید گر به تار عنکبوت
|
|
پای میکائیل بندد بر جناح جبرئیل
|
دشمنت کامروز خود آهنین دارد به سر
|
|
خواهد از تیغ تو فردا داشت بر گردن دو بیل
|
خصم مقراض حیل هرچند سازد تیز تر
|
|
ای تو را در غالبیت مدت فرصت طویل
|
دست جرات ز آستین برزن که صورت یاب نیست
|
|
کندی چنگال شیر از کید روباه محیل
|
پشهای کز وادی حلم تو خیزد گرد ناک
|
|
بال خود را گر غبار افشان کند بر پشت پیل
|
بنددش بر کوهه گاو زمین از تقل باد
|
|
ای غبار راه تمکین تو بر غبرا ثقیل
|
گر اثر را از مثر دور خواهی تا به حشر
|
|
بیضهی ابیض نگیرد رنگ در دریای نیل
|
در کف ساقی بزمت شد مزید عقل و هوش
|
|
رطل مرد افکن که آمد عقل عالم را مزیل
|
من که چون قربانی تیغ خلیل اندر ازل
|
|
داشتم در سر که در قربانگهت کردم قتیل
|
منت ایزد را که بر وفق مراد خویشتن
|
|
زود در خیل فدائی گشتگان گشتم دخیل
|
وز دل پر آتشم زد چشمهی مهر تو سر
|
|
آن چنان کز قعر دوزخ سر برآرد سلسبیل
|
سرو را بی آن که سازی در نظم محتشم
|
|
گوشوار گوش دراک از کثیر و از قلیل
|
قیمتش ارسال کردی خانهات آباد باد
|
|
وز خدایت هم به این احسان جزائی بس جزیل
|
تا بود ظل طویل الذیل سلطان نجوم
|
|
بر جهان گسترده و مبسوط و ممدود و ذلیل
|
سایهی اقبال و احسان تو بادا مستدام
|
|
برغنی و بر فقیر و بر عزیز و بر ذلیل
|
بر فلک بهر تو بادا کوس دولت پر صدا
|
|
وز برای دشمنانت بر زمین طبل رحیل
|
ز آتش کید سپهرت دارد ایمن آن که گشت
|
|
مانع گرم اختلاطیهای آتش با خلیل
|