از ثبات خیمهگاه دشمن آرا که نه ای
|
|
روی دریا نیست پر از خیمههای بیطناب
|
تا عنان برتافتی زین بلده سرگردان شدند
|
|
چون سگ گم کرده صاحب صد گروه از شیخ شاب
|
منت ایزد را که آب رفته باز آمد به جو
|
|
و آمد از هر گلبنی بیرون به جای گل گلاب
|
کارهای خام یعنی پخته گردیدند و صبر
|
|
غوره را انگور کرد انگور را میهای ناب
|
وان دعاها را که بد پای اجابت در وحل
|
|
یافت چون فرصت محل گشتند یک یک مستجاب
|
ای تو را هر راست پیمانی به ملکی در گرو
|
|
وی ترا هر لطف پنهانی به جائی در حساب
|
رخت عالم گشته بیش از حدتر از باران ظلم
|
|
آفتاب عالمی زین بیش به سر عالم به تاب
|
تا سمر گردی به اعجاز مسیحائی بریز
|
|
شربت لطفی به کام زهر نوشان عتاب
|
محتشم در پاس این دولت که بادا لمیزل
|
|
دعوتی کز حق گذاری کرده بیریب ارتکاب
|
از کسی جز وی نمیآید که شب بیداریش
|
|
آشنائی برده بیرون از مزاج چشم و خواب
|
تا شهان را ملک گردد منقلب دل مضطرب
|
|
ای ز شاهان کم نه کشور داریت در هیچ باب
|
تا محل کر و فر صور بادا مطمن
|
|
خاطرت از اضطراب کشوری از انقلاب
|