خیز صبوحی کن و درده صلا
|
|
خیز که صبح آمد و وقت دعا
|
کوزه پر از می کن و در کاسه ریز
|
|
خیز مزن خنبک و خم برگشا
|
دور بگردان و مرا ده نخست
|
|
جان مرا تازه کن ای جان فزا
|
خیز که از هر طرفی بانگ چنگ
|
|
در فلک انداخت ندا و صدا
|
تنتن تنتن شنو و تن مزن
|
|
وقت تو خوش ای قمر خوش لقا
|
در سرم افکن می و پابند کن
|
|
تا نروم بیهده از جا به جا
|
زان کف دریاصفت درنثار
|
|
آب درانداز چو کشتی مرا
|
پاره چوبی بدم و از کفت
|
|
گشتهام ای موسی جان اژدها
|
عازر وقتم به دمت ای مسیح
|
|
حشر شدم از تک گور فنا
|
یا چو درختم که به امر رسول
|
|
بیخ کشان آمدم اندر فلا
|
هم تو بده هم تو بگو زین سپس
|
|
ای دهن و کف تو گنج بقا
|
خسرو تبریز تویی شمس دین
|
|
سرور شاهان جهان علا
|