مشکن دل مرد مشتری را
|
|
بگذار ره ستمگری را
|
رحم آر مها که در شریعت
|
|
قربان نکنند لاغری را
|
مخمور توام به دست من ده
|
|
آن جام شراب گوهری را
|
پندی بده و به صلح آور
|
|
آن چشم خمار عبهری را
|
فرمای به هندوان جادو
|
|
کز حد نبرند ساحری را
|
در شش درهای فتاد عاشق
|
|
بشکن در حبس شش دری را
|
یک لحظه معزمانه پیش آ
|
|
جمع آور حلقه پری را
|
سر می نهد این خمار از بن
|
|
هر لحظه شراب آن سری را
|
صد جا چو قلم میان ببسته
|
|
تنگ شکر معسکری را
|
ای عشق برادرانه پیش آ
|
|
بگذار سلام سرسری را
|
ای ساقی روح از در حق
|
|
مگذار حق برادری را
|
ای نوح زمانه هین روان کن
|
|
این کشتی طبع لنگری را
|
ای نایب مصطفی بگردان
|
|
آن ساغر زفت کوثری را
|
پیغام ز نفخ صور داری
|
|
بگشای لب پیمبری را
|
ای سرخ صباغت علمدار
|
|
بگشا پر و بال جعفری را
|
پرلاله کن و پر از گل سرخ
|
|
این صحن رخ مزعفری را
|
اسپید نمیکنم دگر من
|
|
درریز رحیق احمری را
|