در مدح شاهزاده پریخان خانم بنت شاه طهماسب صفوی

مگر از زیر و زبر کردن بنیاد غمم قدرت خویش کند آینه‌ی دهر اظهار
مریم ثانیه کز رابعه‌ی چرخ اسیر سجده خواهند کنیزان وی از استکبار
آسمان کوکبه شهزاده پریخان خانم کاسمان راست به خاک در او استظهار
آفتابی که اگر از تتق آید بیرون ظلمت اندر پس صد پرده گریزد به کنار
کامیابی که اگر طول بقا در خواهد بر حیاتش کشد ایزد رقم استمرار
حفظ او گر نبود دست بدارد از هم چون حباب این کروی قلعه روئینه حصار
حرف تانیث گر از آینه گردد منفک نیست ممکن که برو عکس فتد زان رخسار
ز جهان راندنش از غیرت هم نامی خود گر پری همچو بشر جلوه کند در ابصار
از نگارین صور جاریه‌های حرمش صورتی را که کشد کلک مصور به جدار
ز اقتضای قرق عصمت او شاید اگر روی برتابد و از شرم کند در دیوار
در ریاض حرم او که دو صد گلزار است نکند آب و هوا تربیت نرگس زار
که مبادا فتد از هیات نرگس چشمی به گل عارض آن شمسه‌ی خورشید عذار
گر به سیمای وی از روزن جنت حوری خفته خواب عدم را به نماید دیدار
تا نگوید که چه دیدم فلکش گرچه ز نو بدهد جان ولی از وی بستاند گفتار
گر زمین حرمش از نظر نامحرم روز و شب مخفی و مستور ندارد ستار
سایه زان پیکر پر نور بی‌فتد به زمین نه به اعجاز به میراث رسول مختار
قصد ایثار ذخایر چکند در یک دم بحر ذخار برآرد ز کف او زنهار
بهر یک تن چو کند قافله‌ی جود روان نگسلد تا به دم صور قطارش ز قطار
عدل او چون شکند صولت سر پنجه‌ی ظلم خنده بر باز زند کبک دری در کوهسار
سایه‌ی بخت سیاه از سر خصمش نرود گر شود فی‌المثل از مرتبه‌ی خورشید سوار