در مدح بلقیس زمان بریخان خانم صبیه‌ی شاه طهماسب صفوی

تا ظلم را عدالت او پایمال کرد صد بار روی گرگ به پای شبان رسید
تا جور را سیاست او خوار و زار کرد بر دزد صد ستم ز سگ کاروان رسید
پرسید راه خانه خصمش ز آگهان هرگه ز آسمان اجل ناگهان رسید
خود را به دشمنش چه قضا بی‌خبر رساند هر تیر کز کمان بلا بی‌گمان رسید
شاهنشها اگر برسانم به عز عرض از دشمنان چها به من ناتوان رسید
وندر چه وقت خلعت و پروانه عطا زان شمع مهر پرتو مه پاسبان رسید
زان میل غم که در پی من سر نهاده بود از من چسان گذشت و به دشمن چسان رسید
نواب پیش از آن شود از لطف خویش شاد کاندر حساب آن به نهایت توان رسید
گویا به آن ضمیر همایون به آسمان الهام غیبی از ملک غیب دان رسید
کای شاه‌زاده محتشم دل شکسته را دریاب کز شماتت اعدا به جان رسید
تا ز انقضای قسمت رزاق صبح و شام رزق وسیع خواهد ازین گرد خوان رسید
بادا کشیده خوان نوالت که در جهان فیضش به صد جفاکش بی‌خانمان رسید