مادر جود از سخا حامله چون شد فتاد
|
|
با کرم حیدری همت او توامان
|
ای به صلابت سمر وی به سیاست مثل
|
|
وی به شجاعت علم وی به مهابت نشان
|
از تو که سر تا قدم شعلهی سوزندهای
|
|
نایرهی مرکز فتاد دایرهی عظم و شان
|
شیهه شبدیز تو سینهی رستم خراش
|
|
نیزهی خون ریز تو آتش جرات نشان
|
نور ضمیرت که تافت بر صفت ماه تاب
|
|
شد به کتان هم مزاج پردهی راز نهان
|
از اثر نار بغض یافته مانند مار
|
|
خصم تو بر زیر پوست آبله بر استخوان
|
کاه تو با کوه خصم سنجد اگر روزگار
|
|
سایه به چرخ افکند پایهی کوه گران
|
عهد تو تا زودتر روی به دهر آورد
|
|
سیلی سرعت کند رنجه نشای زبان
|
چرخ گری را اگر پاس تو گردد حفیظ
|
|
با دل جمع ایستد بر سر نوک سنان
|
گر به شتابندگان نهی تو گردد دچار
|
|
پای صبا را نخست رعشه کند تاروان
|
تنگ قبا شاهدیست عزم تو گوئی که ساخت
|
|
قدرت پروردگار کاستش اندر مکان
|
زور تخلخل اگر عرصه نکردی وسیع
|
|
تنگ فضائی بدی بر تو فضای جهان
|
دشمن از ادبار اگر در ره رمحت فتد
|
|
آید از اقبال تو کار سنان از بنان
|
پیش کفت دوده ایست صرصری اندر قفا
|
|
هرچه ازل تا ابد کرده بهم بحر و کان
|
آن که تو را مدعاست تیر جگر دوز تو
|
|
منکر شان تو را ساخته خاطر نشان
|
ز آفت بخت نگون خصم تو را در مزاج
|
|
غیر گل گرد میخ نشکفد از زعفران
|
کعبه کوکب که هست راه دو عالم درو
|
|
صد ره و یک مشتریست هر ره و صد کاروان
|
گر به زمین بسپری نعل سمند جلال
|
|
آینه دانی شود سربه سر این خاکدان
|
بارهی خورشید را هر سحری میکنند
|
|
بر زبر چرخ زین تا کشیاش زیر ران
|
لیک به روی زمین از حرکات سریع
|
|
داردش اندر سبل رخش تو سیلاب ران
|