ضابطه تا دم به دم رو به ترقی نهد
|
|
بهر جهان لازم است پادشه نوجوان
|
گویم اگر کرده است کار مسیح افعی
|
|
وجه بپرس و بنه سمع تهور بر آن
|
کرد مسیحا اگر در بدن مرده روح
|
|
در جسد ملک کرد افعی رمح تو جان
|
گر نه اجل را یکی داشته بودی به کار
|
|
جود تو دادی به خلق عمر ابد رایگان
|
خسرو هند ار دهد خط به غلامی به تو
|
|
بیطلب از چین رود باج به هندوستان
|
ای ملک نامدار سایهی پروردگار
|
|
دادگر کامکار پادشه کامران
|
گر نشدی بهر فتح قفل جهان را کلید
|
|
رمح تو کشورگشا تیغ تو گیتی ستان
|
ور نه ز فتح تو و رفع مخالف شدی
|
|
دفع پریشانی از خاطر کاشانیان
|
آن چه ز ایشان رسید و آن چه بر ایشان گذشت
|
|
حرف به حرف آمدی کلک مرا بر زبان
|
اول از آن ظلم عام دیگر از آن قتل خاص
|
|
وان حرکتها که گشت باره از آن سر گران
|
فرض شمردن دگر سنت ابن زیاد
|
|
بر لب لب تشنهها بستن آب روان
|
غارت و قتل دگر در دم تسخیر شهر
|
|
کز تف این فتنه خاست دود ز صد دودمان
|
الغرض اینها که شد نیست از آن هیچ باک
|
|
کز شفقت گستریست لطف تو تن خواه آن
|
از همه آن به که هست در عقب از عهد تو
|
|
این غم ده روزه را خوش دلی جاودان
|
پادشها سرور اگر ز طواف درت
|
|
از دگران باز ماند محتشم ناتوان
|
واسطه این است این کز ستمش کرده است
|
|
دهر بلیت گمار چرخ اذیت رسان
|
خسته و مشکل علاج کم زر و پر احتیاج
|
|
راجل بیدست و پا مفلس بی خانمان
|
ور ز شعف کرده است مرغ تمنایش را
|
|
بیشتر از بیشتر گرد سرت پر زنان
|
از شعرای زمان داد گرا یک کس است
|
|
عابد شب زندهدار قاری و اورادخوان
|
پاس خود اندر دعا از دی وی جو که نیست
|
|
ملک بقای تو را بهتر ازین پاسبان
|