در مدح شاهزاده شهید سلطان حمزه صفوی

روم از شور ظهورش چون بود جائی که هست او در آذربایجان غوغاش در اقلیم چین
پیکر آرای عدو گردد مشبک کار دهر در سپاه او کمان‌داران چه خیزند از کمین
بر قد دارئیش دوران لباس کوتهست تار و پودش گرچه از خیط شهور است و سنین
کرد پیش از عهد شاهی آن چه صد خسرو نکرد ملک را می‌باید الحق مالک‌الملکی چنین
شاهد حقیتش هم بس به قانون جمل این که سلطان حمزه یکسانست با حق مبین
حق مبین گشته از نقش حروف اسم او تا زوال دشمنان باطلش گردد یقین
قلعه‌ی تبریز تا بستاند از رومی به جنگ گفتم از بهر تفال یکه مصراعی متین
کز قفای فتح از آن گردد دو تاریخ آشکار دال بر اقبال آن جنگ‌آور قسور کمین
چون ستاند قلعه و تاریخها پر شد به کو قلعه از رومی ستاندی شاه جم قدرآفرین
با دعای اهل کاشان این دعاگو محتشم آسمانها را کند پر ز اولین تا هفتمین
بهر آن دارای هفت اقلیم باردار حافظی کاسمان نامش کند جوشن زمین حصن حصین
داعیان را نیز فیض از مبداء فیاض باد شهریاری هم که هست ارباب دعوت را معین