عمود خاره شکن گر کند بلند شود
|
|
ز باد ضربت او کوره در کمر مدغم
|
خمد ز گرز گران سنگ او اگر به مثل
|
|
شود ستون سپر و دست و بازوی رستم
|
مبار زانش اگر تاخت بر زمانه کنند
|
|
دهند گاو زمین را ز فرط زلزله رم
|
به خیمهگاه سپاهش زمین کند پیدا
|
|
لکاشف از کشش بیحد طناب خیم
|
سگ درش نبود گر به مردمی مامور
|
|
به زهر چشم کند آب زهره ضیغم
|
فسون حفظش اگر بر زمین شود مرقوم
|
|
رود گزندگی از طبع افعی ارقم
|
ز شهسوار عرب کنده شد در از خیبر
|
|
ز شهریار عجم از زمانه بیخ ستم
|
فلک به باطن و ظاهر نمیتواند یافت
|
|
دو شهسوار چنین در قصیده عالم
|
جهان به معنی و صورت نمیتواند جست
|
|
دو شاه بیت چنین در قصیدهی عالم
|
عجبتر آن که یکی کرده با یکی ز خلوص
|
|
بهم علاقه فرزندی و غلامی ضم
|
فلک سوال کنانست ازین تواضع و نیست
|
|
جز این مقاله جواب شه ستاره حشم
|
بدر که شاه ولایت بود چرا نزند
|
|
پسر که شاه جهان باشد از غلامی دم
|
مهم دنیی و عقبی فتاده است مرا
|
|
به این شهنشه اعظم به آن شه اکرم
|
کزو به روضهی رضوان رسم چه مرده به جان
|
|
وزین بلجهی احسان رسم چه تشنه بیم
|
یگانه پادشها یک گداست در عهدت
|
|
که رفع پستی خود کرده از علو همم
|
ز بار فقر به جانست و خم نکرده هنوز
|
|
به سجدهی ملکان پشت خود برای شکم
|
برون نرفته برای طمع ز کشور شاه
|
|
اگر به ملک خودش خوانده فیالمثل حاتم
|
کنون که عادت فقرش نشانده بر سر راه
|
|
که روبراه نیاز آر یا به راه عدم
|
همان به حالت خویش است و بینیازی را
|
|
شعار و شیوهی خود کرده از جمیع شیم
|
هان به وقت همت مدد نمیطلبد
|
|
ز اقویای جهان در میان لشگر غم
|