قول بنده ایش شاء الله کان
|
|
بهر آن نبود که تنبل کن در آن
|
بلک تحریضست بر اخلاص و جد
|
|
که در آن خدمت فزون شو مستعد
|
گر بگویند آنچ میخواهی تو راد
|
|
کار کار تست برحسب مراد
|
آنگهان تنبل کنی جایز بود
|
|
کانچ خواهی و آنچ گویی آن شود
|
چون بگویند ایش شاء الله کان
|
|
حکم حکم اوست مطلق جاودان
|
پس چرا صد مرده اندر ورد او
|
|
بر نگردی بندگانه گرد او
|
گر بگویند آنچ میخواهد وزیر
|
|
خواست آن اوست اندر دار و گیر
|
گرد او گردان شوی صد مرده زود
|
|
تا بریزد بر سرت احسان و جود
|
یا گریزی از وزیر و قصر او
|
|
این نباشد جست و جوی نصر او
|
بازگونه زین سخن کاهل شدی
|
|
منعکس ادراک و خاطر آمدی
|
امر امر آن فلان خواجهست هین
|
|
چیست یعنی با جز او کمتر نشین
|
گرد خواجه گرد چون امر آن اوست
|
|
کو کشد دشمن رهاند جان دوست
|
هرچه او خواهد همان یابی یقین
|
|
یاوه کم رو خدمت او برگزین
|
نی چو حاکم اوست گرد او مگرد
|
|
تا شوی نامه سیاه و روی زود
|
حق بود تاویل که آن گرمت کند
|
|
پر امید و چست و با شرمت کند
|
ور کند سستت حقیقت این بدان
|
|
هست تبدیل و نه تاویلست آن
|
این برای گرم کردن آمدست
|
|
تا بگیرد ناامیدان را دو دست
|
معنی قرآن ز قرآن پرس و بس
|
|
وز کسی که آتش زدست اندر هوس
|
پیش قرآن گشت قربانی و پست
|
|
تا که عین روح او قرآن شدست
|
روغنی کو شد فدای گل به کل
|
|
خواه روغن بوی کن خواهی تو گل
|