حاش لله ایش شاء الله کان
|
|
حاکم آمد در مکان و لامکان
|
هیچ کس در ملک او بیامر او
|
|
در نیفزاید سر یک تای مو
|
ملک ملک اوست فرمان آن او
|
|
کمترین سگ بر در آن شیطان او
|
ترکمان را گر سگی باشد به در
|
|
بر درش بنهاده باشد رو و سر
|
کودکان خانه دمش میکشند
|
|
باشد اندر دست طفلان خوارمند
|
باز اگر بیگانهای معبر کند
|
|
حمله بر وی همچو شیر نر کند
|
که اشداء علی الکفار شد
|
|
با ولی گل با عدو چون خار شد
|
ز آب تتماجی که دادش ترکمان
|
|
آنچنان وافی شدست و پاسبان
|
پس سگ شیطان که حق هستش کند
|
|
اندرو صد فکرت و حیلت تند
|
آب روها را غذای او کند
|
|
تا برد او آب روی نیک و بد
|
این تتماجست آب روی عام
|
|
که سگ شیطان از آن یابد طعام
|
بر در خرگاه قدرت جان او
|
|
چون نباشد حکم را قربان بگو
|
گله گله از مرید و از مرید
|
|
چون سگ باسط ذراعی بالوصید
|
بر در کهف الوهیت چو سگ
|
|
ذره ذره امرجو بر جسته رگ
|
ای سگ دیو امتحان میکن که تا
|
|
چون درین ره مینهند این خلق پا
|
حمله میکن منع میکن مینگر
|
|
تا که باشد ماده اندر صدق و نر
|
پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ
|
|
گشته باشد از ترفع تیزتگ
|
این اعوذ آنست کای ترک خطا
|
|
بانگ بر زن بر سگت ره بر گشا
|
تا بیایم بر در خرگاه تو
|
|
حاجتی خواهم ز جود و جاه تو
|
چونک ترک از سطوت سگ عاجزست
|
|
این اعوذ و این فغان ناجایزست
|
ترک هم گوید اعوذ از سگ که من
|
|
هم ز سگ در ماندهام اندر وطن
|
تو نمییاری برین در آمدن
|
|
من نمیآرم ز در بیرون شدن
|
خاک اکنون بر سر ترک و قنق
|
|
که یکی سگ هر دو را بندد عنق
|
حاش لله ترک بانگی بر زند
|
|
سگ چه باشد شیر نر خون قی کند
|
ای که خود را شیر یزدان خواندهای
|
|
سالها شد با سگی در ماندهای
|
چون کند این سگ برای تو شکار
|
|
چون شکار سگ شدستی آشکار
|