این نماز و روزه و حج و جهاد
|
|
هم گواهی دادنست از اعتقاد
|
این زکات و هدیه و ترک حسد
|
|
هم گواهی دادنست از سر خود
|
خوان و مهمانی پی اظهار راست
|
|
کای مهان ما با شما گشتیم راست
|
هدیهها و ارمغان و پیشکش
|
|
شد گواه آنک هستم با تو خوش
|
هر کسی کوشد به مالی یا فسون
|
|
چیست دارم گوهری در اندرون
|
گوهری دارم ز تقوی یا سخا
|
|
این زکات و روزه در هر دو گوا
|
روزه گوید کرد تقوی از حلال
|
|
در حرامش دان که نبود اتصال
|
وان زکاتش گفت کو از مال خویش
|
|
میدهد پس چون بدزدد ز اهل کیش
|
گر بطراری کند پس دو گواه
|
|
جرح شد در محکمهی عدل اله
|
هست صیاد ار کند دانه نثار
|
|
نه ز رحم و جود بل بهر شکار
|
هست گربهی روزهدار اندر صیام
|
|
خفته کرده خویش بهر صید خام
|
کرده بدظن زین کژی صد قوم را
|
|
کرده بدنام اهل جود و صوم را
|
فضل حق با این که او کژ میتند
|
|
عاقبت زین جمله پاکش میکند
|
سبق برده رحمتش وان غدر را
|
|
داده نوری که نباشد بدر را
|
کوششش را شسته حق زین اختلاط
|
|
غسل داده رحمت او را زین خباط
|
تا که غفاری او ظاهر شود
|
|
مغفری کلیش را غافر شود
|
آب بهر این ببارید از سماک
|
|
تا پلیدان را کند از خبث پاک
|