تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی

گفت پیغامبر که معراج مرا نیست بر معراج یونس اجتبا
آن من بر چرخ و آن او نشیب زانک قرب حق برونست از حساب
قرب نه بالا نه پستی رفتنست قرب حق از حبس هستی رستنست
نیست را چه جای بالا است و زیر نیست را نه زود و نه دورست و دیر
کارگاه و گنج حق در نیستیست غره‌ی هستی چه دانی نیست چیست
حاصل این اشکست ایشان ای کیا می‌نماند هیچ با اشکست ما
آنچنان شادند در ذل و تلف همچو ما در وقت اقبال و شرف
برگ بی‌برگی همه اقطاع اوست فقر و خواریش افتخارست و علوست
آن یکی گفت ار چنانست آن ندید چون بخندید او که ما را بسته دید
چونک او مبدل شدست و شادیش نیست زین زندان و زین آزادیش
پس به قهر دشمنان چون شاد شد چون ازین فتح و ظفر پر باد شد
شاد شد جانش که بر شیران نر یافت آسان نصرت و دست و ظفر
پس بدانستیم کو آزاد نیست جز به دنیا دلخوش و دلشاد نیست
ورنه چون خندد که اهل آن جهان بر بد و نیک‌اند مشفق مهربان
این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن
تا موکل نشنود بر ما جهد خود سخن در گوش آن سلطان برد