کی رسدتان این مثلها ساختن
|
|
سوی آن درگاه پاک انداختن
|
آن مثل آوردن آن حضرتست
|
|
که بعلم سر و جهر او آیتست
|
تو چه دانی سر چیزی تا تو کل
|
|
یا به زلفی یا به رخ آری مثل
|
موسیی آن را عصا دید و نبود
|
|
اژدها بد سر او لب میگشود
|
چون چنان شاهی نداند سر چوب
|
|
تو چه دانی سر این دام و حبوب
|
چون غلط شد چشم موسی در مثل
|
|
چون کند موشی فضولی مدخل
|
آن مثالت را چو اژدرها کند
|
|
تا به پاسخ جزو جزوت بر کند
|
این مثال آورد ابلیس لعین
|
|
تا که شد ملعون حق تا یوم دین
|
این مثال آورد قارون از لجاج
|
|
تا فرو شد در زمین با تخت و تاج
|
این مثالت را چو زاغ و بوم دان
|
|
که ازیشان پست شد صد خاندان
|