همچنان کاینجا مغول حیلهدان
|
|
گفت میجویم کسی از مصریان
|
مصریان را جمع آرید این طرف
|
|
تا در آید آنک میباید بکف
|
هر که میآمد بگفتا نیست این
|
|
هین در آ خواجه در آن گوشه نشین
|
تا بدین شیوه همه جمع آمدند
|
|
گردن ایشان بدین حیلت زدند
|
شومی آنک سوی بانگ نماز
|
|
داعی الله را نبردندی نیاز
|
دعوت مکارشان اندر کشید
|
|
الحذر از مکر شیطان ای رشید
|
بانگ درویشان و محتاجان بنوش
|
|
تا نگیرد بانگ محتالیت گوش
|
گر گدایان طامعاند و زشتخو
|
|
در شکمخواران تو صاحبدل بجو
|
در تگ دریا گهر با سنگهاست
|
|
فخرها اندر میان ننگهاست
|
پس بجوشیدند اسرائیلیان
|
|
از پگه تا جانب میدان دوان
|
چون بحیلتشان به میدان برد او
|
|
روی خود ننمودشان بس تازهرو
|
کرد دلداری و بخششها بداد
|
|
هم عطا هم وعدهها کرد آن قباد
|
بعد از آن گفت از برای جانتان
|
|
جمله در میدان بخسپید امشبان
|
پاسخش دادند که خدمت کنیم
|
|
گر تو خواهی یک مه اینجا ساکنیم
|