پوست دنبه یافت شخصی مستهان
|
|
هر صباحی چرب کردی سبلتان
|
در میان منعمان رفتی که من
|
|
لوت چربی خوردهام در انجمن
|
دست بر سبلت نهادی در نوید
|
|
رمز یعنی سوی سبلت بنگرید
|
کین گواه صدق گفتار منست
|
|
وین نشان چرب و شیرین خوردنست
|
اشکمش گفتی جواب بیطنین
|
|
که اباد الله کید الکاذبین
|
لاف تو ما را بر آتش بر نهاد
|
|
کان سبال چرب تو بر کنده باد
|
گر نبودی لاف زشتت ای گدا
|
|
یک کریمی رحم افکندی به ما
|
ور نمودی عیب و کژ کم باختی
|
|
یک طبیبی داروی او ساختی
|
گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم
|
|
ینفعن الصادقین صدقهم
|
گفت اندر کژ مخسپ ای محتلم
|
|
آنچ داری وا نما و فاستقم
|
ور نگویی عیب خود باری خمش
|
|
از نمایش وز دغل خود را مکش
|
گر تو نقدی یافتی مگشا دهان
|
|
هست در ره سنگهای امتحان
|
سنگهای امتحان را نیز پیش
|
|
امتحانها هست در احوال خویش
|
گفت یزدان از ولادت تا بحین
|
|
یفتنون کل عام مرتین
|
امتحان در امتحانست ای پدر
|
|
هین به کمتر امتحان خود را مخر
|