آنک رویانید داند سوختن
|
|
زانک چون بدرید داند دوختن
|
میبسوزد هر خزان مر باغ را
|
|
باز رویاند گل صباغ را
|
کای بسوزیده برون آ تازه شو
|
|
بار دیگر خوب و خوبآوازه شو
|
چشم نرگس کور شد بازش بساخت
|
|
حلق نی ببرید و بازش خود نواخت
|
ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم
|
|
جز زبون و جز که قانع نیستیم
|
ما همه نفسی و نفسی میزنیم
|
|
گر نخواهی ما همه آهرمنیم
|
زان ز آهرمن رهیدستیم ما
|
|
که خریدی جان ما را از عمی
|
تو عصاکش هر کرا که زندگیست
|
|
بی عصا و بی عصاکش کور چیست
|
غیر تو هر چه خوشست و ناخوشست
|
|
آدمی سوزست و عین آتشست
|
هر که را آتش پناه و پشت شد
|
|
هم مجوسی گشت و هم زردشت شد
|
کل شیء ما خلا الله باطل
|
|
ان فضل الله غیم هاطل
|