گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم

پس شکستن حق او باشد که او مر شکسته گشته را داند رفو
آنک داند دوخت او داند درید هر چه را بفروخت نیکوتر خرید
خانه را ویران کند زیر و زبر پس بیک ساعت کند معمورتر
گر یکی سر را ببرد از بدن صد هزاران سر بر آرد در زمن
گر نفرمودی قصاصی بر جنات یا نگفتی فی القصاص آمد حیات
خود که را زهره بدی تا او ز خود بر اسیر حکم حق تیغی زند
زانک داند هر که چشمش را گشود کان کشنده سخره‌ی تقدیر بود
هر که را آن حکم بر سر آمدی بر سر فرزند هم تیغی زدی
رو بترس و طعنه کم زن بر بدان پیش دام حکم عجز خود بدان