گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم

نه در آن ظلمت خردها تازه شد سکته‌ای سرمایه‌ی آوازه شد
که ز ضدها ضدها آمد پدید در سویدا روشنایی آفرید
جنگ پیغامبر مدار صلح شد صلح این آخر زمان زان جنگ بد
صد هزاران سر برید آن دلستان تا امان یابد سر اهل جهان
باغبان زان می‌برد شاخ مضر تا بیابد نخل قامتها و بر
می‌کند از باغ دانا آن حشیش تا نماید باغ و میوه خرمیش
می‌کند دندان بد را آن طبیب تا رهد از درد و بیماری حبیب
پس زیادتها درون نقصهاست مر شهیدان را حیات اندر فناست
چون بریده گشت حلق رزق‌خوار یرزقون فرحین شد گوار
حلق حیوان چون بریده شد بعدل حلق انسان رست و افزونید فضل
حلق انسان چون ببرد هین ببین تا چه زاید کن قیاس آن برین
حلق ثالث زاید و تیمار او شربت حق باشد و انوار او
حلق ببریده خورد شربت ولی حلق از لا رسته مرده در بلی
بس کن ای دون‌همت کوته‌بنان تا کیت باشد حیات جان به نان
زان نداری میوه‌ای مانند بید کب رو بردی پی نان سپید
گر ندارد صبر زین نان جان حس کیمیا را گیر و زر گردان تو مس
جامه‌شویی کرد خواهی ای فلان رو مگردان از محله‌ی گازران
گرچه نان بشکست مر روزه‌ی ترا در شکسته‌بند پیچ و برتر آ
چون شکسته‌بند آمد دست او پس رفو باشد یقین اشکست او
گر تو آن را بشکنی گوید بیا تو درستش کن نداری دست و پا