قصهی طوطی جان زین سان بود
|
|
کو کسی کو محرم مرغان بود
|
کو یکی مرغی ضعیفی بیگناه
|
|
و اندرون او سلیمان با سپاه
|
چون بنالد زار بیشکر و گله
|
|
افتد اندر هفت گردون غلغله
|
هر دمش صد نامه صد پیک از خدا
|
|
یا ربی زو شصت لبیک از خدا
|
زلت او به ز طاعت نزد حق
|
|
پیش کفرش جمله ایمانها خلق
|
هر دمی او را یکی معراج خاص
|
|
بر سر تاجش نهد صد تاج خاص
|
صورتش بر خاک و جان بر لامکان
|
|
لامکانی فوق وهم سالکان
|
لامکانی نه که در فهم آیدت
|
|
هر دمی در وی خیالی زایدت
|
بل مکان و لامکان در حکم او
|
|
همچو در حکم بهشتی چار جو
|
شرح این کوته کن و رخ زین بتاب
|
|
دم مزن والله اعلم بالصواب
|
باز میگردیم ما ای دوستان
|
|
سوی مرغ و تاجر و هندوستان
|
مرد بازرگان پذیرفت این پیام
|
|
کو رساند سوی جنس از وی سلام
|