حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود

حق فشاند آن نور را بر جانها مقبلان بر داشته دامانها
و آن نثار نور را وا یافته روی از غیر خدا برتافته
هر که را دامان عشقی نابده زان نثار نور بی بهره شده
جزوها را رویها سوی کلست بلبلان را عشق با روی گلست
گاو را رنگ از برون و مرد را از درون جو رنگ سرخ و زرد را
رنگهای نیک از خم صفاست رنگ زشتان از سیاهابه‌ی جفاست
صبغة الله نام آن رنگ لطیف لعنة الله بوی این رنگ کثیف
آنچ از دریا به دریا می‌رود از همانجا کامد آنجا می‌رود
از سر که سیلهای تیزرو وز تن ما جان عشق آمیز رو