حق فشاند آن نور را بر جانها | مقبلان بر داشته دامانها | |
و آن نثار نور را وا یافته | روی از غیر خدا برتافته | |
هر که را دامان عشقی نابده | زان نثار نور بی بهره شده | |
جزوها را رویها سوی کلست | بلبلان را عشق با روی گلست | |
گاو را رنگ از برون و مرد را | از درون جو رنگ سرخ و زرد را | |
رنگهای نیک از خم صفاست | رنگ زشتان از سیاهابهی جفاست | |
صبغة الله نام آن رنگ لطیف | لعنة الله بوی این رنگ کثیف | |
آنچ از دریا به دریا میرود | از همانجا کامد آنجا میرود | |
از سر که سیلهای تیزرو | وز تن ما جان عشق آمیز رو |