بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد

آن کسی را کش چنین شاهی کشد سوی بخت و بهترین جاهی کشد
گر ندیدی سود او در قهر او کی شدی آن لطف مطلق قهرجو
بچه می‌لرزد از آن نیش حجام مادر مشفق در آن دم شادکام
نیم جان بستاند و صد جان دهد آنچ در وهمت نیاید آن دهد
تو قیاس از خویش می‌گیری ولیک دور دور افتاده‌ای بنگر تو نیک