مقالت شانزدهم در چابک روی

ای بنسیمی علم افراخته پیش غباری علم انداخته
ده نه و دروازه دهقان زده ملک نه و تخت سلیمان زده
تیغ نه‌ای زخم بی اندازه چیست کوس نه‌ای اینهمه آوازه چیست
چون دهن تیغ درم ریز باش چون شکم کوس تهی خیز باش
میکشدت دیو نه افکنده دست مده مرده نه زنده
پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن
خطبه دولت به فصیحی رسد عطسه آدم به مسیحی رسد
هرکه چو پروانه دمی خوش زند یک تنه بر لشگر آتش زند
یکدو نفس خوش زن و جانی بگیر خرقه درانداز و جهانی بگیر
بخشش تو چرب ربائی که هست نیست فدائی به جدائی که هست
شیر شو از گربه مطبخ مترس طلق شو از آتش دوزخ مترس
گر دغلی باش بر آتش حلال ور زر و یاقوتی از آتش منال
چند غرور ای دغل خاکدان چند منی ای دو سه من استخوان
پیشتر از ما دگران بوده‌اند کز طلب جاه نیاسوده‌اند
حاصل آن جاه ببین تا چه بود سود بد اما بزیان شد چه سود
گر تو زمین ریزه چو خورشید و ماه پای نهی بر فلک از قدر و جاه
گرچه ازان دایره دیر اوفتی چونکه زمینی نه به زیر اوفتی ؟
تا سر خود را نبری طره‌وار پای درین طره منه زینهار
مرغ نه‌ای بر نتوانی پرید تا نکنی جان نتوانی رسد
با فلک از راه شگرفی درای تات شگرفانه درافتد به پای