منزل خود بین که کدامست راه
|
|
وامدن و رفتن از این جایگاه
|
زامدن این سفرت رای چیست
|
|
باز شدن حکمت از اینجای چیست
|
اول کاین ملک بنامت نبود
|
|
وین ده ویرانه مقامت نبود
|
فر همای حملی داشتی
|
|
اوج هوای ازلی داشتی
|
گرچه پر عشق تو غایت نداشت
|
|
راه ابد نیز نهایت نداشت
|
مانده شدی قصد زمین ساختی
|
|
سایه بر این آب و گل انداختی
|
باز چو تنگ آیی ازین تنگنای
|
|
دامن خورشید کشی زیر پای
|
گرچه مجرد شوی از هر کسی
|
|
بر سر آن نیز نمانی بسی
|
جز بتردد سر و کاریت نیست
|
|
بر سر یک رشته قراریت نیست
|
مفلس بخشنده توئی گاه جود
|
|
تازه دیرینه توئی در وجود
|
بگذر از این مادر فرزند کش
|
|
آنچه پدر گفت بدان دار هش
|
در پدر خود نگر ای ساده مرد
|
|
سنت او گیر و نگر تا چه کرد
|
منتظر راحت نتوان نشست
|
|
کان به چنین عمر نیاید بدست
|
گر نفسی طبع نواز آمدی
|
|
عمر به بازی شده باز آمدی
|
غم خور و بنگر ز کدامین گلی
|
|
شاد نشسته به کدامین دلی
|
آنکه بدو گفت فلک شاد باش
|
|
آن نه منم وان نه تو آزاد باش
|
ما ز پی رنج پدید آمدیم
|
|
نز جهت گفت و شنید آمدیم
|
تا ستد و داد جهانی که هست
|
|
راست نداریم به جانی که هست
|
زامدنت رنگ چرا چون میست
|
|
کامدنی را شدنی در پیست
|
تا کی و تا کی بود این روزگار
|
|
وامدن و رفتن بیاختیار
|