(مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان

ای همت هستی زتو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت کاینات ما بتو قائم چو تو قائم بذات
هستی تو صورت پیوند نی تو بکس و کس بتو مانند نی
آنچه تغیر نپذیرد توئی وانکه نمردست و نمیرد توئی
ما همه فانی و بقا بس تراست ملک تعالی و تقدس تراست
خاک به فرمان تو دارد سکون قبه خضرا تو کنی بیستون
جز تو فلکرا خم چوگان که داد دیک جسد را نمک جان که داد
چون قدمت بانک بر ابلق زند جز تو که یارد که اناالحق زند
رفتی اگر نامدی آرام تو طاقت عشق از کشش نام تو
تا کرمت راه جهان برگرفت پشت زمین بار گران برگرفت
گرنه زپشت کرمت زاده بود ناف زمین از شکم افتاده بود
عقد پرستش زتو گیرد نظام جز بتو بر هست پرستش حرام
هر که نه گویای تو خاموش به هر چه نه یاد تو فراموش به
ساقی شب دستکش جام تست مرغ سحر دستخوش نام تست
پرده برانداز و برون آی فرد گر منم آن پرده بهم در نورد
عجز فلک را به فلک وانمای عقد جهانرا زجهان واگشای
نسخ کن این آیت ایام را مسخ کن این صورت اجرام را
حرف زبانرا به قلم بازده وام زمین را به عدم بازده
ظلمتیانرا بنه بی نور کن جوهریانرا زعرض دور کن
کرسی شش گوشه بهم در شکن منبر نه پایه بهم درفکن