بلیناس را چون سر آمد جهان
|
|
چنین گفت در گوش کار آگهان
|
که هنگام کوچ آمد اینک فراز
|
|
به جای دگر میکنم ترکتاز
|
گلین خانهی کو سرای منست
|
|
نه من هیکلی دان که جای منست
|
به این هفت هیکل که دارد سپهر
|
|
سرم هم فرو ناید از راه مهر
|
من آن اوج گردون پنا خسروم
|
|
که در خانه میآیم و میروم
|
گهی در خزم غنچهای را به کاخ
|
|
گهی بر پرم طاوسی را به شاخ
|
پریوارم از چشمها ناپدید
|
|
به هر جا که خواهم توانم پرید
|
شد آمد به قدر زمان کی کنم
|
|
زمان را کجا پی نهم پی کنم
|
چو کوشم نهم بر سر سدره پای
|
|
چو خواهم کنم در دل صخره جای
|
به دشت و به دریا توانم گذشت
|
|
هم الیاس دریا و هم خضر دشت
|
جز این هر چه یابی در ایوان من
|
|
نه من همنشینیست بر خوان من
|
من آنم که خواهم شدن برفراز
|
|
برون دان زمن هر چه یابند باز
|
چو گفت این ترنم به آواز نرم
|
|
سوی همرهان بارگی کرد گرم
|
برآسود از آشوبهای جهان
|
|
که جشنی بود مرگ با همرهان
|