زهی روغن هر چراغی که هست | به دریوزه شمع تو چرب دست | |
تو آن چشمهای کاب تو هست پاک | بدان آب شسته شده روی خاک | |
زمین خاک شد بوی طیبش توئی | جهان درد زد شد طبیبش توئی | |
طبیب بهی روی با آب و رنگ | ز حکم خدا نوشدارو به چنگ | |
توئی چشم روشن کن خاکیان | نوازندهی جان افلاکیان | |
طراز سخن سکهی نام توست | بقای ابد جرعهی جام توست | |
کسی کو ز جام تو یک جرعه خورد | همه ساله ایمن شد از داغ و درد | |
مبادا کزان شربت خوشگوار | نباشد چو من خاکیی جرعه خوار |