در نعت پیغمبر اکرم

زهی روغن هر چراغی که هست به دریوزه شمع تو چرب دست
تو آن چشمه‌ای کاب تو هست پاک بدان آب شسته شده روی خاک
زمین خاک شد بوی طیبش توئی جهان درد زد شد طبیبش توئی
طبیب بهی روی با آب و رنگ ز حکم خدا نوشدارو به چنگ
توئی چشم روشن کن خاکیان نوازنده‌ی جان افلاکیان
طراز سخن سکه‌ی نام توست بقای ابد جرعه‌ی جام توست
کسی کو ز جام تو یک جرعه خورد همه ساله ایمن شد از داغ و درد
مبادا کزان شربت خوشگوار نباشد چو من خاکیی جرعه خوار