به پهنی شدی چهره را پهن ساز
|
|
درازیش کردی جبین را دراز
|
مربع مخالف نمودی خیال
|
|
مسدس نشان دور دادی ز حال
|
چو شکل مدور شد انگیخته
|
|
تفاوت نشد با وی آمیخته
|
به عینه ز هر سو که برداشتند
|
|
نمایش یکی بود بگذاشتند
|
بدین هندسه ز آهن تیره مغز
|
|
برافروخت شاه این نمودار نغز
|
تو نیز ار در آن آینه بنگری
|
|
به دست آری آیین اسکندری
|
چو آن گرد روی آهن سخت پشت
|
|
به نرمی درآمد ز خوی درشت
|
سکندر درو دید پیش از گروه
|
|
ز گوهر به گوهر درآمد شکوه
|
چو از دیدن روی خود گشت شاد
|
|
یکی بوسه بر پشت آیینه داد
|
عروسی که این سنت آرد به جای
|
|
دهد بوسه آیینه را رو نمای
|