پاسخ دادن بهرام ایرانیان را

هرچه گفتی ز رای خوب سرشت خردش بر نگین دل بنوشت
سر تو زیبی که سروری همه را سر شبان هم تو شایی این رمه را
تاجداری سزای گوهر تست تاج با ماست لیک بر سر تست
زند گشتاسبی به جز تو که خواند زنده‌دار کیان به جز تو که ماند
زند گشتاسبی به جز تو که خواند زنده‌دارکیان به جز تو که ماند
تخمه بهمنی و دارائی ازتو می‌پاید آشکارائی
میوه نو توئی سیامک را یادگار اردشیر بابک را
تا کیومرث از سریر و کلاه می‌رود نسبت تو شاه به شاه
ملک با تو به اختیاری نیست در جهان جز تو تاجداری نیست
موبدان گر نوند و گر کهنند همه از یک زبان در این سخنند
لیک ما بندگان در این بندیم که گرفتار عهد و سوگندیم
با نشیننده‌ای که دارد تخت دست عهدی شدست ما را سخت
که نخواهیم تاج بی‌سر او بر نتابیم چهره از در او
حجتی باید استوار کنون کارد آن عهد را ز عهده برون
تا در آیین خود خجل نشویم نشکند عهد و تنگدل نشویم
شاه بهرام کاین جواب شنید پاسخی دادشان چنانکه سزید
گفت عذر از شما روا نبود عاقل آن به که بی وفا نبود
این مخالف که تخت گیر شماست طفل من شد اگرچه پیر شماست
تاجش از سر چنان به زیر آرم که یکی موی ازو نیازارم
گرچه موقوف نیست شاهی من بر مدارا و عذر خواهی من