زهریست به قهر نفس دادن | کژدم زده را کرفس دادن | |
مشغول شو ای پسر به کاری | تا بگذری از چنین شماری | |
هندو ز چه مغز پیل خارد؟ | تا هندوستان به یاد نارد | |
جانی و عزیزتر ز جانی | در خانه بمان که خان و مانی | |
از کوه گرفتنت چه خیزد | جز آب که آن ز روی ریزد | |
هم سنگ درین رهست و هم چاه | میدار ز هر دو چشم بر راه | |
مستیز که شحنه در کمین است | زنجیر مبر که آهنین است | |
تو طفل رهی و فتنه رهدار | شمشیر ببین و سر نگهدار | |
پیشآر ز دوستان تنی چند | خوش باش به رغم دشمنی چند |
□
مجنون به جواب آن شکرریز | بگشاد لب طبرزد انگیز | |
گفت ای فلک شکوهمندی | بالاترت از فلک بلندی | |
شاه دمن و رئیس اطلال | روی عرب از تو عنبربن خال | |
درگاه تو قبله سجودم | زنده به وجود تو وجودم | |
خواهم که همیشه زنده مانی | خود بیتو مباد زندگانی | |
زین پند خزینهای که دادی | بر سوخته مرهمی نهادی | |
لیکن چه کنم من سیه روی | کافتاده بخودنیم در این کوی | |
زین ره که نه برقرار خویشم | دانی نه باختیار خویشم | |
من بسته و بندم آهنین است | تدبیر چه سود قسمت اینست | |
این بند به خود گشاد نتوان | واین بار زخود نهاد نتوان | |
تنها نه منم ستم رسیده | کودیده که صد چو من ندیده |