دگرباره به پرسیدش جهاندار | که دارم زین قیاس اندیشه بسیار | |
نخستم در دل آید کاین فلک چیست | درونش جانور بیرون او کیست | |
جوابش داد مرد نکتهپرداز | که نکته تا بدین دوری مینداز | |
حسابی را کزین گنبد برونست | جز ایزد کس نمیداند که چونست | |
هر آنچ آمد شد این کوی دارد | در او روی آوریدن روی دارد | |
وز آنصورت که با چشم آشنا نیست | به گستاخی سخن راندن روا نیست | |
بلندانی که راز آهسته گویند | سخنهای فلک سر بسته گویند | |
فلک بر آدمی در بسته دارد | چو طرفه گو سخن سربسته دارد |