بزم‌آرائی خسرو

چهارم روز مجلس تازه کردند غناها را بلند آوازه کردند
به بخشیدن در آمد دست دریا زمین گشت از جواهر چون ثریا
ملک چون شد ز نوش ساقیان مست غم دیدار شیرین بردش از دست
طلب فرمود کردن باربد را وزو درمان طلب شد درد خود را